آنوشا کوچولو آنوشا کوچولو ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

آنوشا فرشته کوچولوی خونه ما

زیباترین گل هستی روزت مبارک

تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم دخترم روزت مبارک بچه که دختر باشه  مونس مادر میشه دختر خیلی عزیزه همش زبون می ریزه نون برنجی دختر نازک نارنجی دختر دختر گل تو باغاست چشم و چراغ باباست تصدق زبونش من که می میرم براش عزیز مامان من و بابامجید عاشقتیم این سومین روز دخملی بود که در کتارمونی البته سال اول فقط  یه فرشته تو دلی بودی که پانزده هفتت بود اما خوب ما میدونستیم یه گل دخمل داریم و الانم یه فرشته تو دل برو شدی عروسک من اینم از لباسی که به مناسبت روز دختر برات گرفتیم البته بزرگه ها باید سال دیگه بپوشی خانمی ...
6 شهريور 1393

بای بای پستونک و بای بای شیرخشک

پنجشنبه 23 مرداد به خاطر تبت بردمت پیش دکترت و دکتر وقتی معاینه کرد گفت ویروسیه و گوشش هم عفونت داره این دفعه دومی بود که تو این چند ماه اخیر عفونت گوش می گرفتی دکتر گفت یه علتش مکیدن پستونکه و بعدش گفت آنوشا خانم شا بزرگ شدی دیگه پستونک نخور دخترکم تو این چند روزم به خاطر درد مریضیش خیلی کم پستونکش  و می خورد از عصر اون روز که خواستی بخوابی دیگه پستونک نگرفتی و اینجوری شد که بای بای پستونک شد !!!خیلی راحت و بدون دردسر شنبه 25 مرداد هم به توصیه دکترت که گفت احتیاجی به شیرخشک نداره دیگه فقط شیرپاستوریزه خوردی جالبه که خیلی هم دوس داری البته از 13 ماهگی روزی یه بار شیر پاستوریزه می خوردی و الانم دیگه بای بای شیرخشک شد(تا سه ماهگی ...
1 شهريور 1393

جریانات واکسن 18 ماهگی

صبح روز 21 مرداد میخواستم برای واکسن 18 ماهگی ببرمت مرکز بهداشت اما نشد چون مهمون داشتم ظهرش غذا نخوردی و بدنت داغ شد ای وااااای بازم مریضی تب داشتی و اصلا هم پائین نمی اومد دو بار دکتر بدیمت اما اصلا فایده نداشت تا چهار روز تمام تب داشتی و هیچی هم نمی خوردی روز پنجم تبت کاملا قطع شده بود و دیگه دارو نمی خوردی که دیدم تمام بدنت شده کهیر با دکترت تماس گرفتم گفت مربوط به همون ویروسه الهی بمیرم خیلی اذیت شدی بدن کوچولوت می خارید و بی تابی می کردی یک شنبه 26 مرداد جشن ده روزگی علی کوچولو بود خیلی دختر خوبی بودی دخملی که آماده شده بره جشن علی کوچولو سه شنبه 28 مرداد همراه خاله نازی و نیلو وامیرعلی رفتیم مرکز بهداشت و اول چ...
31 مرداد 1393

18ماه عاشقی

دردونه ما 18 ماهه شد با 16 تا دندون و یک دنیا نمک از شیرین زبون یهات چی بگم که بی نهایت شیرینی تمام کلمات و تکرار میکنی به من میگی مامان نوش یعنی مامان فرنوش گاهی وقتها هم مامان نونا به بابا مجید میگی باباجید ،مامان فرنوش =مامان نونا ،آقاجون =آقون جون،مامان پروین=پییین جون قبلا میگفتی پمپون جین،خاله نازی=نانا نیلوفر=نینونا،امیرعلی=امیون یا املی ،عمو حسین=عمواااااا،عمو امید =میددد،خاله نرکس=ننی جون بابابزرگ=بالولا،مامان بزرگ=مالو بالاخره دندونهای نیشت هم در اومد به خاطر این دندونها خیلی اذیت شدی حدودا سه هفته بدخواب و بدغذا شده بودی روزی 4 بار هم پی پی می کردی!!!خدا رو شکر الان 16 تا مروارید خوشگل داری و فقط 4 تا...
20 مرداد 1393

علی کوچولو خوش اومدی

امروز یعنی 17 مرداد 93 علی کوچولو پسر عموی آنوشا گلی به دنیا اومد عزیز دلم خیلی مموشیه عصر همراه بابا مجید و دخملی رفتیم بیمارستان تا نی نی و ببینیم به بابا مجید گفته بودم پیرهن آنی و بکن تنش بابایی یادش رفته بود شورتتم تنت کنه اینطوری بود که ما توی بیمارستان متوجه شدیم دخترکمون  پیرهن تنشه شورت نداره خدا رو شکر که پمپرز داشتی ها !!! واکنش آنوشا خیلی جالب بود اولش نگران زن عموش بود با نگرانی  میگفت ننی جون(نرگس جون) بعدش که علی کوچولو گریه کرد ناراحت شد فکر کرد کسی اذیتش کرد دست کوچولو و تپلیش و گرفته بود جلوی صورتش و گریه سر داد  و میگفت نه نه توتویی نه (نه علی نه علی)منظورش این بود که گریه نکن ...
17 مرداد 1393

آنوشا و آرش

آرش کوچولو پسر دایی کوچیکه آنوشاست که 2 سال و 5 ماه و 13 روز ازش بزرگتره خیلی هم آنی و دوست داره شبی که آنوشا دنیا اومد آرش خیلی دعا می کرد که خدایا هلو کوچولو سالم بیاد بغل عمه فرنوش الهی قربونش برم قرار بود یه روزی با فربد همبازی بشه اما خواست خدا این بود که آنوشا بشه همه زندگی ما و الان حسابی با هم دوستن و بازی می کنن آنوشا صداش میکنه آرا ،دوسش داره بهش میگه نی نی گاهی وقتها هم محبتش قلمبه میشه و یه نیشگون ریز ازش میگیره !!!   ...
15 مرداد 1393