سومین سفر اصفهان خانم کوچولو
روز پنجشنبه 20 آذر سه تایی راهی اصفهان خونه دایی جون شدیم صبح زود بیدار شدیم شب قبل آمادت کردم که صبح بیدار نشی اما اینقدر ذوق داشتی بیدار شدی و تا نزدیکی های قم بیدار بودی کلا تو مسیر 40 دقیقه خوابیدی اونم با رحمت فراون و تکون دادن و وعده دادن وقتی رسیدیم خیلی خوشحال بودی و حسابی با آرش و نیما بازی کردی دایی جون کاسکو داره اسکمش سلطانه خیلی ازش خوشت اومده بود نیما هم یه هاپو داره اسمش هپی میگفتی بریم تو حیاط هپی ببینیم یه شب شام رفتیم خونه عمو بزرگه مامان و حسابی برای همه دلبری کردی و ازت فیلم گرفتن عموعبداله مامان و اینطوری صدا میکردی عمداله (ترکیبی از عمو و عبداله)خاله بهنوش کلی چلوندت سر شام یه دونه آرش و زدی و آرشی ناراحت شد...