آنوشا کوچولو آنوشا کوچولو ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

آنوشا فرشته کوچولوی خونه ما

عیدانه

  (دخملی در حال بوس فرستادن برای همه خاله جون ها) به همین زودی تعطیلات عید هم تموم شد امسال عید واقعا عالی بود نمیدونم چرا اما یه حس ناب و تکرار نشدنی داشت که مطمنم بزرگترین علتش وجود تو بود فرشته کوچولوی دوست داشتنی عاشقتم مامانی اینقدر خانم و دلبر شدی که هرجا میریم همه رو شیفته خودت میکنی بیشتر عید مشغول عیددیدنی بودیم روز دوم هید که خونه عمه بابایی رفتیم خیلی شیطونی کردی طوری که آخر سر تمام وسایل پذیرایی و بابامجید جمع کرد!!!عمه موهای فرفری تو رو دیده بود میگفت ای جونم به من رفته ،هرجا میرفتیم به کسی بوس نمیدادی بغلشونم نمیرفتی فقط نمک میریختی چند روزی هم گردش رفتیم روز دوم عید رفتیم سرزمین عجایب برخلاف تصورم اصل...
15 فروردين 1393

ماهک من سال نو مبارک

  بوي باران ; بوي سبزه ; بوي خاک شاخه هاي شسته ; باران خورده ; پاک آسمان آبي و ابر سفيد , برگهاي سبز بيد عطر نرگس , رقص باد نغمه شوق پرستوهاي شاد خلوت گرم کبوترهاي مست نرم نرمک مي رسد اينک بهار خوش به حال روزگار خانم کوچولوی شیرینم عیدت مبارک عزیز دلم امسال دومین بهاری هست که پیش مایی الهی قربونت برم مامانی الهی 120 تا از این بهارهای زیبا ببینی لحظه تحویل سال مثل یه خانم کوچولو تو بغل من نشسته بودی و با من و بابا مجید دعا میکردی دستهای کوچولوت و بالا آورده بودی فرشته کوچولوی من الهی همیشه تنت سالم و دلت شاد باشه ماهک من ...
14 فروردين 1393

آخرین پست سال 92

 خوب بالاخره خونه تکونی ما هم تموم شد امسال خیلیییییییییی طول کشید آخه با وجود یه دخمل شیطون واقعا خونه تکونی کار سختیه!!! روزی یه کابینت یا یه کشو باید تمیز میکردم تازه بعدشم دخملک میره اگه دستش به کشو برسه همه رو خالی میکنه خودش بچیینه خلاصه که یه وضعی داریم ما .... خانم کوچولو یاد گرفته دستمال میگیره دستش و برام خونه تمیز میکنه امسال برای اولین بار سبزه عید ریختم روزی که تازه گندم ها جونه زده بود  در یک لحظه آنی دستش و به میز رسوند و همشو ریخت دوباره همه گندم ها رو ریختم تو ظرف الان سبز شده اما نمیدنم چرا کچلی گرفته خخخخخخخخ آهان تا یادم نرفته بگم بالاخره 26 اسفند برای آزمایش خون بردیمت از 4 اسفند که دکترت برا...
28 اسفند 1392

شاپرکم 13 ماهگیت مبارک

شاپرکم13 ماه زمینی شدنت مبارک عزیز مامان  13 ماهه که من افتخار اینو داشتم که مادر تو باشم فرشته کوچولوی دوست داشتنی ممنونم که این همه خانم و شیرینی دخملکم حسابی شیطون تر شده کماکان عاشق نانای کردنه نانایش خیلی هم پیشرفت کرده دستاشو میچرخونه و پای راستشم میزاره جلو و سرشم تکون میده عاشق آهنگ چه احساس شیرینی دارم شهیاد شده از پله ها بالا و پائین میره از مبل نمیتونه بالا بره اما بلده پائین بیاد یکم توجهت به اسباب بازی ها بیشتر شده روزی چند یار سبد اسباب بازیت و میاری خالی میکنی و گاهی هم باهاشون مشغول میشی به تمام عروسک های کمدت چه از نوع نی نی چه از نوع پولیشی میگی بع بع یه عروسک داری که شعر میخونه دامن من چین چینی...
25 اسفند 1392