آخرین پست سال 92

 خوب بالاخره خونه تکونی ما هم تموم شد امسال خیلیییییییییی طول کشید آخه با وجود یه دخمل شیطون واقعا خونه تکونی کار سختیه!!! روزی یه کابینت یا یه کشو باید تمیز میکردم تازه بعدشم دخملک میره اگه دستش به کشو برسه همه رو خالی میکنه خودش بچیینه خلاصه که یه وضعی داریم ما ....

خانم کوچولو یاد گرفته دستمال میگیره دستش و برام خونه تمیز میکنه

امسال برای اولین بار سبزه عید ریختم روزی که تازه گندم ها جونه زده بود  در یک لحظه آنی دستش و به میز رسوند و همشو ریخت دوباره همه گندم ها رو ریختم تو ظرف الان سبز شده اما نمیدنم چرا کچلی گرفته خخخخخخخخ

آهان تا یادم نرفته بگم بالاخره 26 اسفند برای آزمایش خون بردیمت از 4 اسفند که دکترت برات آز نوشته بود من میگفتم مجید ببر بابایی میگفت فرنوش تو ببر خلاصه که نه من دل دارم نه بابایی آخرش خاله ناری مهربون اومد و با هم رفتیم بیمارستان کودکان و آزمایش خون انجام شد یکم گریه کردی تا دیروز دستت و نشون میدادی که یعنی اوف شده و من روزی 100 بار بوسش میکردم بعد از آزمایش دنت خوردی و رو شونه من خوابیدی و من برای جایزه که اولین بار خون دادی برات باغ وحش خریدم شما هم عاشق پیشی باغ وحشه شدی با هم بازی میکنیم من با پیشی تو با جوجه اونوقت میگی دیک دیک (جیک جیک)من میگم پیشی میخواد جوجه رو بخوره و شما میگی نوم نوم نه نه نه (یعنی پیشی نو نومش نکنه)

یه اسباب بازی داری که روش فیل داره اینو برات مثل کمربند میبندم تو هم چنان قر میدی انگار داری عربی میرقصی ای جونم به فدات

تمام خرید خانم طلا هم انجام شده

الان میخوایم بریم برای خانمی ماهی بگیریم تا سفره هفت سین و آماده کنیم

آنوشا هرگز هرگز نمیتونی درک کنی چقدر عاشقتم مگر روزی که دختری به جذابیت و مهربونی الان خودت داشته باشی و وقتی می رقصه و دست می زنه دلت واسش ضعف بره...دوستت دارم دردونه ی من.دوستت دارم عشق من