دخترم مامانو ببخش
خانم طلای من مامانی و ببخش که ناخواسته اذیتت کردم و باعث شدم درد بکشی
31/2/93 رفتیم خونه بابابزرگ قبل از شام اینقدر خوشمزه بازی درآوردی که همه دلشون می خواست قورتت بدن منم یهو جو زده شدم تو رو بلند کردم گذاشتم رو دوشم داشتم می چرخوندمت که دست راستت و از دستم کشیدی منم محکم گرفتمش و دست کوچولوت یه صدایی داد و شروع کردی به گریه و همش میگفتی دست دست الهی مامان برات بمیره هرکاریت میکردیم بازم گریه می کردی میگفتی دست همه رفتن شام بخورن و منم گذاشتمت روی پام و تکونت دادم خوابت برد اما بازم تا انگشت زدم به دستت شروع کردی به جیغ گریه و دست دست درد
از همون لحظه اول من گفتم دستش یه چیزی شد همه میگفتن نه بابا ترسیده بالاخره حاضر شدیم بردیمت بیمارستان معیری توی راه تو بغل بابامجید دراز کشیده بودی و اصلا حتی یه تکونیش کوچولو دستت و نمیدادی منم همش دعا میکردم و ندر کردم که دستت نشکسته باشه تو درد داشتی و ما هم ترسیده بودیم دکتر شیفت که معاینه کرد گفت دستش از آرانج در رفته و عکس بگیرید دکتر ارتوپد دست اومد معاینه کرد و یه تکونی به دستت داد و دستت و جا انداخت الهی بمیرم که ترسیده بودی و گریه می کردی بعدش دیگه گریه تموم شد و شروع کردی به خندیدن و توی بغل بابایی دراز کشیدی و شیشه شیرت و خوردی و برگشتیم خونه وقتی ازت می پرسیدیم آقا دکتر چکارت کرد؟با یه دستت اون یکی رو فشار میدادی و میگفتی اه اه
عزیز دلم مامان و ببخش