آنوشا کوچولو آنوشا کوچولو ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

آنوشا فرشته کوچولوی خونه ما

گل نازم 22 ماهه شد

1393/9/28 1:9
نویسنده : مامان فرنوش
463 بازدید
اشتراک گذاری

 

22 ماهگرد شکفتنت مبارک شکوفه من

روزها به سرعت میگذرند و تو هر روز بزرگتر و زیباتر و فهیم تر میشی گل نازم

هر روز عزیز تر و دوست داشتنی تر از روز پیش

آنقدر عزیز که ندینت حتی برای چند ساعت برام به اندازه یه دنیا میگذره

صدایت زیباترین نغمه دنیاست و بوسیدنت به اندازه یک دنیا لذت برایم دارد

آنوشای نازم واقعا فرشته کوچولوی خدایی

حرف زدنت  خیلی خوبه پشت تلفن با همه صحبت میکنی میگی نانا جان (خاله نازی)عزیزم بیا خونمون با هرکس صحبت میکنی بیا خونمون و حتما بهش میگی دوست دارم دختر گلم

همچنان عاشق نیلوفری و وقتی میبینیش بهش میچسبی و براش دلبری میکنی جالبه هر کار و هر ژستی هم بهت بگه میگیری هنوزم بهش میگی اینونایی جان وقتی نیلو باشه هیچ کسی و تحویل نمیگیری

برام شعر میخونی

بچه که دختر باشه /مونس مادر میشه

دختر خیلی عزیزه /واست زبون می ریزه

نون برنجی دختر/نازک نارنجی دختر

دختر گل تو باغاست/چشم و چراغ باباست

تصدق زبونش من که می میرم براش

عاشق اون یه تیکه که میگی مونس مادر میشه قربونت بشم مونس کوچولوی من

شعر یه روزی آقا خرگوشه رو هم یاد گرفتی و کامل میخونی اون تیکه که میگه مادره موشه عاقل بود و میگی مادره موشه فریبا بود(خاله فریبا همسایه بالایمونه)نمیدونم چرا اینو میگی بعدشم میخندی

جرات ندارم جلوت چیزی بگم چند روز پیش گیر داده بودی که فلانی دم داره!!!حالا نمیگم کی و میگفتی !!!

بهت میگم آنوشا حیوانات دم دار و نام ببر میگی هاپو-پیشی-آقاشیره

وقتی قهر میکنی لبهاتو یه جور بامزه ای جمع میکنی

از روسری و شال خیلی خوشت میاد وقتی میخوایم بریم بیرون اول باید شما بکنی سرت یه دور بزنی بعدش من

هر جا میریم عروسکت علی باید همراهمون باشه اصلا تا اونو نبریم از خونه بیرون نمیای و بهش میگی علیم و هر وقت بخوای بخوابی باید بغلش کنی

خلاصه این علیم شما شده عذاب علیم بنده!!!سه تا موضوع با عروسکت علی و برات تعریف کنم یادم نره

1- یه روز نهار می خواستیم من و شما بریم خونه بابابزرگ با هم حاضر شدیم و داشتیم میرفتیم و طبق معمول علیم هم همراه ما بود و تو و علی تو بغل بنده یهو دیدم یه خانمی که از روبروی ما می اومد گفت خانم خانم سر عروسک !!!بله سر عروسک جدا شده بود و من متوجه نشده بودم تو هم شروع کردی به گریه ترسیده بودی همش میگفتی سرش کند من کندم از خانمه خواستم عروسک و سرش و تو ساکت برام جا بده و خانمه بهت شکلات داد و تا برسیم خونه بابابزرگ 10 بار سراغشو گرفتی بهت گفتم درستش میکنم نگران نباش مامان تو که سرشو نکندی شل شده بود (آخه همش از گردنش میگیری و همه جا میبریش)خلاصه رسیدیم و مامان بزرگ سرشو جا انداخت از این عروسک همه جا هست ولی فقط گیر دادی و همین و میخوای

2-یه روز دوتایی با هم میرفتیم خونه آقاجون اینا حکم کردی که علیم و بپیچ توی پتو !!!خلاصه بیرون هرکسی من و میدید نگاهم میکرد چون هر دو تو بغل مامان بودین یه پیرزنه هم یکم چپ چپ نگاهم کرد سرشم تکون داد !!!نفهمیدم منظورش چی بود!!!

3-اون روز از آقاجون خواستم وقتی ظهر من و شما میخوابیم علی و ازکنارت برداره و سرش و بدوزه چون خیلی شل بود گفتم دوباره سرش درنیاد بترسی خلاصه ظهر آقاجون برش داشته بود و در حین دوختن سرش به بدنش بیدار شده بودی رفته بودی پیش آقاجون و میگفتی منم بدوز آقاجون گفت کجاتو بدوزم بابا؟گفتی این این و دهنتو نشون دادی موچولوی من

من معده درد خیلی بدی داشتم و رفتیم بیمارستان و چند ساعتی بستری شدم همش نگرانم بودی میگفتی فرنوشششش خوب میشی ایشالا ماشالا

وقتی محبتت خیلی قلمبه میشه میای از پشت بغلمون میکنی میگی عزیزم خانمی ای خداااا این خانمی و به همه میگی مثلا بابامجید،عموحسین

رابطتت با بچه ها خیلی بهتر شده و یکم باهاشون کنار میای اما همچنان با امیرعلی کوچولو پسر همسایه بالایمون میجنگی نمیدونم چرا؟خاله بازی هم میکنی

توپ بازی و بادکنک بازی  خیلی دوست داری شبی یه ساعت سه تایی با هم بازی میکنیم

رنگ مورد علاقت آبیه همه چیز و آبی میخوای مثلا بادکنک آبی

دوغ خیلی دوست داری و همش میگی دوغ بده

با علی کوچولو خوب شدی و بغلش کردی و بوسش میکنی تا حالا میترسیدی یه شب که رفته بودیم خونه عمو امید اینا اتاق علی و کن فیکون کردی تازه گیر داده بودی تو کریرشم میشستی!!!

این عکسه سریاله اولش که با علی نشستین رو مبل پای علی موند زیرت

اول اخماش رفت توهم بعدش گریه کرد وقتی تو بلند شدی راحت شد

عاشق شرت هستی !!!بعد از اینکه دیگه تو رشویی نمیشستمت و می ایستادی تا بشورنت میترسیدی بشیی تا بشورمت بهن گفتم اگه بشینی بهت جایزه میدم گفتی شورت بده !!!خخخخخخخ و شورت و شروی شلوارت می پوشیدی میگفتی ببینم

بالاخره یه بچه قلدرتر از خودت هم پیدا شد امیرعلی خاله اعظم وقتی اومده بودن خونمون جند باری کتکت زد یعنی خیلی خنده دار بود یه سیلی میزد و تو شروع می کردی به گریه اما خوبیش این بود که فهمیدی زدم کار خوبی نیست و دیگه با بچه ها دعوا و بزن بزن نکردی بالاخره دست بالای دست بسیاره دخترم!!!

دوربین و میگیری و میگی عشگ بگیرم و فقطم از خودت عکس میگیری

دستمال میگیری دستت و می رقصی تا حالا دوبار بعد ازاینکه برای آقاجون رقصیدی گفتی پول بده یعنی شاباش بده اینو از کجا یاد گرفتی نمیدونم !

اینجا هم رژلب پیدا کردی وزدی  این شکلی شدی اومدی گفتی اوشدل شدم لب زدم(خوشگل شدم رژلب زدم)

دوست داری دمپایی های بزرگ و بپوشی

ماست خوردنت تماشاییه

عینکم خیلی دوست داری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)