دومین محرم آنوشا
امسال محرم خیلی خانم تر شده بودی و متوجه عزاداری میشدی وقتی نوحه خونده میشد سینه میزدی و الکی گریه می گردی
شب تاسوعا انذرعدس پلو داشتی وقتی هنوز تو رو نداشتم نذر گرده بودم که شب تاسوعا برای سلامتیت نذری بدیم و امسال سال سوم بود که این توفیق و داشتییم که برای امام حسین نذری بدیم رفتیم خونه بابابابزرگ و مامان بزرگ زحمت پختش و کشید
دو روز تاسوعا و عاشورا همش بیرون و تو دسته بودیم و شما هم پایه و خیلی دوست داشتی یاد سالهای قبل افتادم وقتی تو رو نداشتم چقدر این شب ها پر بودم از اشک یاد محرم سال 91 افتادم که تو دلم بودی و با هم همنفس بودیم اونسال و هیچ وقت فراموش نمیکنم به خاطر استراحت مطلق نمیتونستم تو عزاداری ها شرکت کنم وقتی یه دسته از کنار پنجره رد میشد میرفتم دم پنجره و نگاه میکردم و اشک می ریختم فقط دعا میکردم که تو سالم باشی حالا دو ساله که همراهم شدی و عزادار کوچوک امم حسین هستی امسال هم وقتی دلم واقعا لرزید برای تمام منتظرها دعا کردم راستی بهت نذری میدادن و خیلی خوشحال میشدی میگفتی عدش پولو داد و نذری هم خوردی حتی قیمه که اصلا دوست نداری
شب عاشورا در حال شیر خوردن و تماشای دسته عزاداری
ظهر عاشورا کنار خیمه ها
تاب بازی بعد از عزاداری ظهرعاشورا