آنوشا کوچولو آنوشا کوچولو ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

آنوشا فرشته کوچولوی خونه ما

21 ماهگرد عروسکم

1393/8/30 1:37
نویسنده : مامان فرنوش
259 بازدید
اشتراک گذاری

 

آنی جون مگه میشه با تو بود و شاد نبود؟مگه میشه تو رو داشت و روزی هزار بار با در آغوش کشیدنت خدا رو شکر نکرد؟

عروسکم بهتر بگم خانم کوچولوی نازم الهی مامان فرنوش فدای تو بشه که هر روز شیرین تر و خانم تر میشی دیکه با حرف زدنات ادا و اطوارات هر روز و هر روز بیشتر عاشقتت میشم دردونه قلبم تا ابد عاشقونه دوست دارم .

نازگل مامان دیگه فقط سه ماه مونده تا تولد دو سالگیت  و من کم کم شروع کردم دنبال تم تولد امسالت بگردم

به نظرم 21 ماهگی نقظه عطف زندگی بچه هاست این ماه واقعا پخته تر شدی از 23 آبان کاملا جمله بندی میکنی اولین جملت این بود( بابایی پاستیل بده من )دخترکم دیگه کامل و روان صحبت میکنه خیلی ها باورشون نمیشه که تو همش 21 ماهته ماشالله خیلی خوب صحبت میکنی عروسکم

عزیزم چند روز گیش همراه مامان پروین رفتیم رودهن خونه دوست مامان پروین اسم دختراشون نیلوفر و مهناز بود وقتی برگشتیم توی راه آقاجون ازت پرسید کجا رفته بودی ؟گفتی اینونای دیگر(یعنی پیش یه نیلوفر دیگه)عاشقتم وروجک خوش زبون من اون روز صبح زود رفتیم و توی راه کلمه سیب Appel و هم یاد گرفتی

عزیز مامان فوق العاده شیرین زیونی میکنی برام شعر میخونی توپ سفیدم قشنگی و نازی گاهی وقتها چنان بوس محکم  و آبداری از گونه هام میکنی که دلم میخواد زمان به ایسته و این یوسه ها این لب های کوچیک و شیرینت روی گونه هام تا ابد بمونه

به شیشه شیرت میگی ایش هر وقت شیر میخوای میگی ایش بده

یه روز موقع صبحانه داشتی pmc میدی و هایده داشت میخوند و یهو گفتی ننی ننی جون(نرگس)یعنی چون خاله نرگس تپلی شده و موهاشم کوتاه کرده شباهت پیدا کردی نازونه باهوش من

تو کارهای خونه کمکم میکنی اصرار داری لوله جاروبرقی و بگیری و جارو بزنی البته در حین جارو زدن مامان چند باری کارهای ژآنگولری هم انجام میدی !!!

وقتی ماشین لباسشویی میزنم منتظر میشی تا کارش تموم بشه و تو آویزون کردن لباس ها کمکم میکنی البته گاهی هم یه لباس و برمیداری و دیگه نمیدی میگی خیسه خیسسس

برام گردگیری میکنی و عاشق شیشه پاک کنی بهش میگی پیس پیس

به آقاجون اصرار میکنی روی پای من لالا کن قربونت بشم مهربونم

موهای فرفریت حسابی بلند شده برای شونه کردنش با اّبپاش بهشون اب میزنم تا راحت شونه بشه و اونوقت موهات فر حلقه حلقه میشه

کتاب خوندن و خیلی دوست داری مخصوصا کتاب می می نی

مامان موقع کار کردن برات میخونه تو هم همراهی میکنی

مامان جون می می نی کجاست _آنی میگی آشمونه(آشپزخونه)

کاری داره میخواد که بره بیرون از-آنی :خونه

اون قسمتش که میگی ببین چی پختم یه پلوی اومزه(خوشمزه) و اونجایی که می می نی دستش میسوزه مامانش میگه ببینم انگشتاتو انگشتای تپلیت و نشونم میدی دلم می خواد بخورمت

تا میشینیم تو ماشین میگی شاد بزار یعنی آهنگ شاد بزار این آهنگ و خیلی دوست داری (سر زنگ هندسه میگم این درسا بسه)و خیلی خانم میشینی البته فقط چند دقیقه اول !!!میپرسم آنوشا ماشینمون چه رنگیه؟میگی نونلی(نقره های)وقتی میخوای بری بیرون میگی با نونلی بریم

بپر بپر کردن روی تخت و خیلی دوست داری

هرخوراکی که بهت میذم میگی دو تا دوتا یعنی دو تا بده البته دو رو خیلی بامزه میگی میگی دوووووتا

سی دی های خاله ستاره رو خیلی دوست داری

دوباره برات پوشک مولفیکس گرفتم و از طرحش خیلی خوشت اومده

وقتی خونه بابابزرگ باشیم و عمو امیداینا هم باشن تا علی و بغل کنم میپری تو رختخوابش میخوابی و یه روزم پستونکشو خوردی وروجک

یه روز که داشتم با تلفن با بهرخ جون حرف میزدم و حواسم نبود دیدم با مداد نقاشی کشیدی به دیوار

توی غذاها قرمه سبزی و جوجه کباب و ماهی و ماکارونی خیلی دوست داری به ماکارونی میگی ماکارین ،کلا به گوشت خورشتی و کباب و جوجه میگی کباب البته کباااااد

اگه بدنمونو ببینی کلا هر جایی که لباس نداشته باشه میگی عیببببببه خیلی هم غلیظ میگی متلا بابایی دراز کشیده فوتبال میبینه بلوزش رفته بالا یکم کمرش بیرونه میگی مجییییییییییید عییییییبه !!!

وقتی ماشین پلیس میبینی میگی پلیس احترام بزار(پولییییس احیتران بزار)بعد دستت و به نشانه احترام میزاری روی پیشونیت

خانم کوچولوی من 21 ماهه که با عطر تنت به خواب میرم روزی هرار بار توی خواب و بیداری صورت ماهت و دست و پاهای کوچولوت و میبوسم و خدا رو سگر میکنم بابت این هدیه بی نظریش بی شک مهمترین و قشنگترین اتفاق زندگی من و بابا مجید تولد تو و داشتن توست

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)