آنوشا شیطونک مامانش و اوخ کرده

این روزها خیلی شیطونک شدی همش از سر و کول مامان بالا میری و صدام میکنی مامان نو مامان نو

امروز یعنی 5/5/93 خاله زهرا و همیلا و هلیا هم برگشتن کانادا خیلی دلم گرفته

غروب همش بهونه میگرفتی تازه بابا مجید از سرکار اومده بود رفتیم تو اتاق و داشتیم بازی می کردیم روی تخت بپر بپر می کردی و خودت و مینداختی من قلقلکت بدم بازی تموم شد و من تا خواستم بلندشم یهو انگشت شست خانم کوچولو تو چشم رفت و چرخید !!!چشم آتیش گرفت هرچی میگذشت تار تر میشد و درد هم دیونم کرده بود خلاصه حاضر شدیم و رفتیم بیمارستان فارابی دکتر معاینه کرد و گفت قرنیه زخم عمیقی برداشته شستشو داد و لنز پانسمان گذاشت و قطره داد گفت 3 روز دیگه بیا برای برداشتن لنز برگشتیم خونه دخملی خیلی ناراحت بود بهش گفتم کی چشم مامان و اوخ کرده؟خیلی جدی گفت دوتور یعنی دکتر!!!درد چشمم کم که نشد بیشترم میشد اونقدر درد داشت که دلم میخواست گریه کنم اما نمیتونستم!!آنوشا رو خوابوندم اما بخاطر درد شدید مجبور شدیم دخترک و توی خواب بغل کنیم و دوباره بریم بیمارستان و اینبار دکتر یه قطره داد که سر بشه تا صبح هر ساعت  قطره داشتم و خیلی درد کشیدم

فردا شبش شب عید فطر بود و بعدش تعطیلات عیدفطر سه شنبه صبح رفتم بیمارستان دکتر گفت بهتره لنز باشه و فردا شب بیا برش دارم چهارشنبه شب با عمو امید و خاله  نرگس و نخود قلمبه تو دلی رفتیم پارک و شام خوردیم و دخترک حسابی شیطنت کرد و بعدش رفتیم بیمارستان دمتر لنز و برداشت اما چشمم تار تار بود پنجشنبه و جمعه بدی بود حس میکردم دیگه هیچ وقت چشمم خوب نمیشه شنبه با دخترک رفتیم منزل پدری و عصر همراه با آقاجون و امیرعلی رفتیم مطب دکتری که 10 سال پیش بام عمل لیزیک انجام داده بود دکتر دوست صمیمی پدرمه و معاینه کرد گفت شانس آوردی قرتیت و پاره نکرده یه سری دارو داد و گفت یک ماه دیگه بیا تا 3 ماه ممکنه طول بکشه تا قرنیه ترمیم بشه اگه نشه باید عمل کنیم

دخترک شیطونکم مامان  عاشقته عاشق خودت و تمام شیطنت هات !!!