هفته آخر هلو کوچولو تو دل مامان
در آستانه تولد کودکی هستم
در آستانه تولد کودکی هستم که نمیدانم مرا از خودم دور میکند یا به خودم نزدیکتر احساس میکنم در حال بالا رفتن از پله ها در میان راه مانده ام. نمیدانم کدام تپشش در کجای این جهان بزرگ و در چه زمانی به عاشقانه ها دعوتش خواهد کرد و آیا مرا در تک تک تپش هایش به یاد خواهد داشت؟ دستهای کوچکی درونم رشد میکنند که نمیدانم تا کدام صفحه زندگی ام دست مرا خواهند گرفت و آیا میشود در لا به لای انگشتهایش نشانی از نوازشهایم را دید؟ نمیدانم پاهای کوچکی که در درونم قد میکشند پا به کدام جاده خواهند گذاشت و کدام مسیر را برای کودکم برمی گزینند؟ نمیدانم هایم بیش از آنند که قلبم آرا...
در آستانه 9 ماهگی
شب یلدا فرشته تو دلی من
این روزها عاشقم
این روزها عاشقم عاشق خانه ام ، همخانه ام و نازنینی که تا چند ماه دیگر مهمان خانه مان میشود این روزها سخت عاشقم عاشق لحظه های ناب زندگی ام که این روزها تک تک لحظه های زندگی ام ناب ناب است این روزها شاه بیت غزلهایم کودکی است که نفس نفس انتظار آمدنش را میکشم این روزها به لحظه های دونفره مان گرد نقره ای عشق میپاشیم این روزها عاشقم عاشق همین چند صباحی که از دونفره ماندنمان باقی مانده ... این روزها آغوشمان را صیقل میدهیم برای حضور فرشته ای که پاک است و پاکی را به قلب هایمان هدیه کرد این روزها رو...